جا به جا شدن حتی ازخانه شهر به خانه ییلاق هم که با شد موجب عادت شکنی – شما بگو اصلاً ساختارشکنی – در درون وبیرون آدمیزاد – با تاکید برایرانی بودن – می شود. این عادت شکنی حتی ا گر به تجربه های تازه – خواسته ناخواسته – هم منجر بشود الزاماً موجب تحول وتغییر بنیادی در شخص جا به جا شده نمی شود. طبعاً آداب سفرنامه نویسی به انگیزه ی نوشتن سفرنامه ربط دارد. برای غلبه برفراموشی خاطرات سفرمان را می نویسیم؟ به شیوه وبه انگیزه ی نامه به آشنایان سفرنامه نویسی می کنیم؟ یا و چه بسا ملزم به گزارش اداری هستیم؟ یا حتی معرفی و شهرت دادن به جاهایی که دیده ایم ورفته ایم وبرانگیحتن دیگران برای سفر وبازدید وتماشا و رونق گردشگری؟
سفرنامه نویس ویادداشت های سفر گاهی خیلی تخصصی برموردی یا سوژه ای یا سفارشی تاکید و الزام وتمرکز دارد.
ناصر خسرو وقتی سفرنامه اش را می نوشت شاعربود. جلال آل احمد رمان داستان نویس بود و ناصرالدینشاه قاجار که البته وفقط وفقط شاه بود کاتب داشت خودش نمی نوشت اما غرض هرکدام از سفرنامه نوشتن روشن بود.
نیت و خواسته ی شما از نوشتن سفرنامه چیست؟ تا چه حدوی می خواهید به مرزهای ادبی نوشتن نزدیک بشوید؟ نکند غرض شما از سفرنامه نوشتن مشق داستان باشد؟
آیا اسلوب و تکنیک های داستان نویسی مانع از جامع وکاربردی شدن سفرنامه نمی شود؟
