فلسفه سفر، مشاهده عمیق، به‌کارگیری حواس

فلسفه سفر، مشاهده عمیق، به‌کارگیری حواس

محمد سالاری

«سفر مرحله‌ای از خود به در شدن است، برای یافتن من‌ی گسترده‌تر،  به هر بیان و با هر انگیزه. به هنگام سفر خود را آماده رویاروی با دیگری می‌کنی، از امن و امان خانه در می‌گذری و حاضری برای دستیابی به مقصد سفر، ناهمواری‌های راه را پذیرا باشی.» اگر این گزاره را کلی‌ترین انگیزه سفر بدانیم، لازم است بنیادهای مفهومی خود، من، خانه، دیگری و مقصد را واشکافیم. ابتدا مفهوم من اهمیت بنیادی دارد.

من دشوارترین موضوع شناسایی است، از آن رو که خود عامل شناسایی است. چگونه می‌تواند موضوع شناسایی و عامل شناسایی یکی باشند؟ این در حالی است که هر دوی آن‌ها در حال تغییر و در حرکت‌اند. پاسخی که به اختصار می‌توان داد، آن است که منِ موضوع و منِ شناسا، در آینة یکدیگر نقش خود را جابه‌جا می‌کنند. پس الزامی برای تبدیل شدن من به نه‌من، غیرمن، دیگر از من و دیگری وجود دارد. اگر نتوانیم در برابر من، دیگری بگذاریم، من ناشناخته باقی می‌ماند. خود، بخشی از من است که اراده‌گرایانه، بر من مسلط است. پس برای شناخت منِ موضوع، باید خود تسلط‌اش را بر منِ شناسا بردارد: اراده‌ای در برابر اراده‌ای دیگر، اراده کند که اراده نکند، اراده کند تا به اراده‌ای دیگر دست‌یابد. خانه چیست؟ جایی است که من در آن آسوده است. اما منِ آسوده چه زمانی می‌تواند دیگر از منِ خود را بشناسد؟ آنگاه که از کُنام خانه امن و امان و آسوده خود خارج شود. و مقصد کجا است؟ جایی است که دیگری، دیگر از من، غیر من، نه من، در آن‌جا است و قرار است که من، خود را در آینه او ببیند. سفر فرآیندی است که طی آن این رویارویی صورت می‌گیرد. محدوده من تا کجا است؟ آیا من به محدوده تن پایان می‌پذیرد؟ پس ان حسن تملک، که چیزهای پیرامونی را از آن من می‌کند، در چیست؟ چه تفاوتی میان دست من و ابزار من، پای من و خودروی من، تن من و خانه من هست؟ و اگر تفاوتی نیست، مرز من، آن‌جایی که من به کران می‌رسد، کجا است؟ تا کجا به من تعلق دارد و اگر تعلق دارد، نسبت من با این کرانه و وظیفه و حق من در برابر این منِ گسترده شده چیست؟

ابزار شناسایی چیست؟ همان ابزار همیشگی احساس: بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، بساوایی است. حواس پنجگانه‌ای که من را با دیگری پیوند می‌دهند. این حواس در پیوند با یکدیگر، پیکره‌ای کلی از دیگری در برابر من، و من در برابر دیگری در ذهن بازسازی و پدیدار می‌کنند. از این رو در سفری که من در جست‌وجوی دیگری است، کشف دیگری، تنها با به‌کارگیری منحصرانه چشم و یا چشم و گوش میسر نمی‌شود. به‌جز از آن حواس، برای مشاهدة دیگریِ درون من، نیازمند به‌کارگیری حواس درونی، همچون، احساس لذت و درد، سنگینی و سبکی، فشار و سبک‌باری، ناآسودگی و آسودگی و جز آن‌ها هستیم.

سفر، کوششی است، که شناسایی من از خویش را به گسترده‌ترین صورت خود امکان‌پذیر می‌سازد.