موضوع چیست؟
صنایع دستی در دورۀ رکود اقتصادی در کل دنیا رشد کرده است. در حالی که همه شاغلان در این حوزه در این دوره و زمانه احساس ناامنی و تزلزل میکنند و پیوسته در این باره حرف میزنند که روز به روز ضعیفتر میشوند. پس «چه کسی از رشد و توسعه این حوزه نفع میبرد؟»
اولریش بک معتقد است که از بین رفتن ساختارهای حمایتی جمعی و انتقال مسئولیت مدیریت بحران از دولت به بازار آزاد ماحصل منطقی دستاندازی ساختارهای اقتصادی نئولیبرال به زندگی روزمره افراد است. منظور از ساختارهای اقتصادی نئولیبرال، همان پیشروی منطق بازار در دولت است. در قرنهای نوزدهم و بیستم دولت به عنوان نهاد واسطه، مسئول حفاظت از منافع جمعی در برابر زیادهخواهیها و انحصارطلبیهای صاحبان سرمایه در بازار تعریف میشد. اما حاکمیت منطق سرمایه بر اقتصاد سیاسی دولت-ملتها در جهان، به تدریج قرن بیست و یکم را به قرن پیشروی بازار در دولت تبدیل کرد. به طوری که کم کم دولتها برای بقا و ماندگاری، خود را محتاج جذب سرمایهداران بیشتر دیدند و در رقابتی بینالمللی با مقرراتزدایی و افزایش امتیازات سرمایهگذاری، به دولتهای حامی منافع سرمایهداران مبدل شدند. این فرآیند به جایی رسید که سرمایهداران خود جای سیاستمداران را در اتاقهای فکر و حتی کرسیهای نمایندگی و ریاست جمهوری گرفتند. به این ترتیب، توضیح اولریش بک اشاره به پیشروی بعدی این نیرو دارد، یعنی پیشروی استراتژیک از موضع سیاستگذار به سازمانهای کار، منطق روابط اجتماعی و در نتیجه زندگی روزمره آدمها. این همان وضعیتی است که احساس ضعف و یاس را در میان طبقات مختلف جامعه و نیروهای کار دامن میزند.
اما در عوض امید به شکلگیری الگوهای اقتصادی-اجتماعی بدیل میتواند راهگشا باشد. برای مثال در آثار جی.کی.گیبسون گراهام اقتصاد صنایعدستی، به عنوان «راهکاری خلاقانه برای بازپسگیری اقتصاد از سوی زنان» مطرح میشود. در این رویکرد اقتصاد را نه یک منطق یگانه که در آن روابط سرمایه حاکم است، بلکه «یک امکان تجربی چند لایه» تعریف میکنند که میتواند روابط کار و زندگی در خانواده را به جامعه تسری دهد. روابطی که در آن منطق دو دوتا چهارتا و سود و زیان حاکم نیست، بلکه کار برای رفع نیازهای جمعی از اراده عاطفی قدرتمندی معطوف به جمع نشأت میگیرد و به این ترتیب خوداشتغالی خلاقی را در عرصه جامعه دامن میزند.
این خوداشتغالی همراه با انتشار روزانه تصاویری از تولید و زندگی تولیدکنندگان واقعی، بدون واسطههای توزیع و عرضه محصول و به دور از طراحی تبلیغاتی برای برانگیختن کاذب مصرفگرایی، در بستر تکنولوژی های دیجیتال و شبکههای اجتماعی ممکن است. این الگوی کار هنری الهامگرفته از دوران پیشاصنعتی است که در روابط جامعه مدرن صنعتی و در بستر تبادلات جهانی با رسانههای نوین دوباره بازسازی شده است.
حرکت به سمت کسب و کارهای خرد
تولید هنرمندانه کالا در مدت زمان مشخص محصول کمتری را نسبت به تولید صنعتی عرضه میکند، ولی ارزش آن بیشتر است. مهارت دستان تولیدکننده در ارزش اثری که میآفریند نقش تعیین کننده دارد. هنرمند سالها تلاش میکند تا به مهارت برسد و در هر اثر، خلاقیت همراه با مهارت خود را نشان دهد. این خلاقیت علاوه بر ارزش مهارت هنرمند، جنبهای خاص و منحصربفرد به اثر میدهد. بنابراین خریدار هر اثر با آگاهی از ارزش آنچه میخرد، از ارزشی هنری و معنایی عاطفی بهرهمند میشود و آگاه است که آنچه بدست میآورد حاوی ارزشی است، فراتر از آنچه میپردازد.
همین فرآیند به فرهنگ متفاوتی در تولید، مبادله و الگوی مصرف منجر میشود. چگونه؟ با اشاعه مصرف اخلاقی. مصرف اخلاقی، در مقابل مصرفگرایی در چرخه سرمایهداری میایستد. در مصرف اخلاقی کالای ارزشمندتر و دست ساخته لزوما باید مبتنی بر نیاز و عاطفه باشد. یعنی مشتری علاوه بر اینکه نیازی را رفع میکند، نسبت به فرآیند خلاقانه تولید و روابط عادلانه آن حساسیت بیشتری پیدا کرده و رابطه عاطفی را با هنر خلاقانه تولیدکننده برقرار میکند. از سوی دیگر مسئولیتپذیری در نسبت با روابط کار و عرضه میتواند توسعه پیدا کرده و به عواقب محیطزیستی مصرف، تولید زباله و مواد اولیه و بستهبندی بکاررفته در محصول هم تسری یابد و در نتیجه مصرفکننده در انتخاب آن دقت کرده و برای حفظ و نگهداری از محصول، انگیزه بیشتری بیابد. مجموعه این روابط، اقتصادی بدیل و روابط فرهنگی و اجتماعی متفاوتی را در جامعه تعاملی صنایع دستی نشان میدهد.
مصرف کننده در این فرآیند میداند که چه چیزی میخرد، چه کسی آن را ساخته و چگونه ساخته شده است. چرا باید آن را بخرد و چرا باید از آن نگهداری کند و در این فرآیند به چه نوع کار و زندگی کمک کرده است. در هر مبادله معنایی ساخته میشود که خاص و ویژه است. تولیدکننده و خریدار هر یک به نوبه خود میتوانند از کنشی که انجام دادند دفاع کنند و صاحب استدلالی برای انتخابهای خود باشند.
پرداخت دستمزد توافقی و عادلانه برای تولید یک کالا، میتواند آگاهانه علیه سواستفاده از نیروی کار باشد و نوعی امکان عمل در جهت تغییر روابط استثماری را ایجاد کند. در چنین مبادلهای، هر دو طرف در مورد معیار زمان و پول که کالا را ارزشگذاری میکند، بازنگری میکنند و ارزش اضافی دیگری را در نظر میگیرند که همان ارزش خلاقیت و مهارت هنری هنرمند است. هر دو طرف به این نتیجه میرسند که خواهان خرسندی بیشتری هستند و این تبادل آنها را به رابطهای با سویه عاطفی و معنایی تازه از همزیستی اجتماعی میرساند.
همچنین این سویه عاطفی برخاسته از آگاهی به زمان بیشتر صرفشده و ارزش بیشتر تولیدشده در فرآیند خلق یک اثر موجب می شود که در نهایت، طول دوره مصرف هم افزایش بیابد و در تعاملی دو سویه کیفیت تولید و در نتیجه ارزش خلق شده هم بیشتر شود. این رابطه شرایط تولید را بهبود میبخشد و تجارتی عادلانهتر را ممکن میکند. شرایط تولید همان زندگی تولیدکنندگان، امکان آموزش و ارتقا خلاقیت آنها و میزان تواناییشان در تاثیرگذاری بر روابطی است که در آن قرار دارند.
نتایج پژوهش اکینزمیث درباره زنان کارآفرین در سال 2011 نشان میدهد، اراده به ساختن چنین وضعیتی در میان زنان خوداشتغال افزایش پیدا کرده است. در نتایج این تحقیق آمده:
« برخی همان اهداف متعارف، یعنی رشد و افزایش سود را داشتند (اگرچه به نظر میرسد که بسیاری نتوانستند به حداکثر سود ممکن برسند.) سایر پاسخدهندگان به حفظ کسب و کار در سطحی قابل مدیریت راضی بودند. دغدغۀ تمامشان این بود که افزایش سرعت رشد کسب و کار نباید بر زندگی خانوادگی تاثیر بگذارد. تا زمانی که وقت یا منابع لازم را به دست بیاورند که به آنها اجازه گسترش کسب و کار را بدهد، باید لگام توسعه را کشیده نگه داشت. بدین ترتیب، این مادران کارآفرین اهدافی دارند که فراتر از عرصۀ اقتصاد است. این زنان آشکارا مثل مردان معقول و اقتصادی در ساختارهای بازار نیستند، بلکه زنان شاغلی هستند که انگیزهشان میلی معقول برای رسیدن به هماهنگی کار و زندگی است.»
به گفته کتاب نکتۀ مهم برای این مادران دقیقا همین است که بیش از حد بزرگ نشوند و رشدشان از سطح مطلوب در کار و خانواده فراتر نرود. به همین دلیل است که میتوان گفت که کسب و کارهای کوچک و عمدتا خانگی میتواند روش بدیل و جایگزینی برای تولید و مصرف در دل جامعه سرمایهداری مبتنی بر تولید صنعتی شود.
به این ترتیب حرکت به سمت تقویت کسب و کارهای خرد، حرکت به سمت دگرگونه کردن روابط اجتماعی و شرایط زندگی است. در میان کسب و کارهای خرد، صنایع دستی به دلیل داشتن امکان حذف روابط استثماری تولید، نشانهای امیدوارکننده از حرکتی عمیقتر در مقاومت خاموش در برابر سبک زندگی صنعتی شده مدرن است. این بدیل بیتفاوتی ما را راجع به آنچه تولید و مصرف میکنیم درهم میشکند و در تغییر کنش و بینش ما، منش اجتماعی تازهای برای یک جامعه جایگزین را پرورش میدهد.
سوزان لاکمن در فصل آخر کتاباش با عنوان «صنایعدستی و اقتصاد خلاق» به این موضوع پرداخته و با شرح رویکردهای موجود تصویر واضحی از موضوعی که مطرح کردیم را ترسیم میکند. ما در این مطلب خلاصه این بحث را شرح دادیم.
لاکمن، سوزان (1396) صنایع دستی و اقتصاد خلاق. مترجم: شهارب طلایی شکری. تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.