خانه هفت دست خود را متعهد به اقتصاد فرهنگی میداند و اقتصاد فرهنگی را بهرهگیری از اقتصاد برای خودشکوفایی فرهنگ تعریف میکند و نه برعکس. اعضای این خانه تلاش میکنند، با تمرکز بر احیای دانش و فنون تولید صنایعدستی بومی از یک سو و کمک به توانمندسازی هر چه بیشتر اجتماعات محلی، اقتصادی مبتنی فرهنگ بومی، کسب و کاری عادلانه، روحیهای در جهت حفاظت از زیست بوم و روابطی انسانی را در میان کسانی که به آن میپیوندند ایجاد کند.
رویکردی راهنمای مجموعه هفتدست همان اقتصاد فرهنگی است. این بینش جامعه را به بخشهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تقسیم نمیکند، بلکه آن را به مثابۀ کلیتی میبیند که در آن اقلیم و فرهنگ و اقتصاد و سیاست بهم آمیختهاند تا تجربۀ زیستۀ معناداری برای اعضای خود فراهم آورند. اقتصاد فرهنگی را باید به میدان آورد تا این کلیت با تمام ویژگیهایش حفظ شود.
رویکرد اقتصاد فرهنگی، مستلزم کاری درازمدت در جهت تحول ساختارها و خصوصاً نهاد آموزش و دانش در جهت تغییر جایگاه عنصر فرهنگ در سطوح مختلف اجتماعات انسانی است. به این معنا که فرهنگ میبایست از سطح فردی گرفته تا سیاست و اقتصاد را تنظیم نماید. چنین رویکردی باید با کار مستمر نیروهای پیشرو در زمینۀ مستندسازی، نظریهپردازی انتقادی، نهادسازی و ایجاد گفتمانهای جمعی باشد. این رویکرد در غیاب نیرویی که مدافع منافع عام باشد، مطرح میشود. به این معنا که در مقابل انحصار در منابع و استثمار نیروی کار، در راستای ایجاد ساختاری از روابط فرهنگی که براساس منافع عمومی برنامهریزی شده باشد و اقتصاد را در خدمت حل مسئله زندگی جمعی بگیرد، میکوشد.
به موازات اقتصاد فرهنگی، فرهنگ اقتصادی مطرح میشود. فرهنگ اقتصادی جزئی از ساختار موجود است و ارادهای برای تحول در ساختارها ندارد. این رویکرد در جامعه تمایزیافته نیروهای بازیگر را متاثر سازد و با تربیت آنها در نقشهای اقتصادیشان تبدیل به رسانهای برای تقسیم کار تخصصی و تقویت وجدان جمعی میشود که وفاق اجتماعی را حفظ کرده و امید به بهرهمندی از رفاه بیشتر را در میان اقشار مختلف اجتماع نگاه میدارد.
در اقتصاد فرهنگی هدف تسهیم منابع قدرت و منافع حاصل از آنها با اعضای گروه است، به نحوی که عضویت در گروه به معنای بهرهمندی از منابع باشد، نه آن که جایگاه شخص در گروه میزان بهرهمندی او را تعیین کند. بنابراین در اقتصاد فرهنگی، نهاد اجتماعی شکل پیدا میکند، اما فرهنگ اقتصادی در بنگاه اقتصادی معنا مییابد. هدف از ایجاد یک نهاد اجتماعی -که حاصل شکلگیری روابط دوستانه میان افراد است- حل مسائل زندگی مشترک است، بالعکس بنگاه اقتصادی که فقط برای دستیابی به سود بیشتر، تمرکز ایجاد میکند و به انباشت سرمایه میپردازد.
جنبههای مختلف رویکرد اقتصاد فرهنگی در عمل را میتوان با سه مفهوم عملیاتی از سه نظریهپرداز توضیح داد؛
سفر به کلاته خیچ و دیدار با بافندگان محلی (پروژه دستبافت های محلی)
اول؛
در ابتدا این مفهوم را میتوان به مفهوم کسب و کار اجتماعی پرفسور «محمد یونس» نزدیک دانست. طبق گفتههای او در کتاب «کسب و کار اجتماعی»؛ (شیوه جدیدی از کسب و کار که در دنیای سرمایهداری منجر به تأمین نیازهای حیاتی بشر خواهد شد) هر کسب و کار برای آنکه یک کسب و کار اجتماعی محسوب شود باید سه ویژگی داشته باشد. این سه ویژگی عبارتند از:
1. هدف اصلی کسب و کارهای اجتماعی، برطرف کردن مشکلات اجتماعی است؛ بر خلاف کسبوکارهای تجاری که برای حداکثر کردن سود برای صاحبان خود تأسیس میشوند، یک کسب و کار اجتماعی ایجاد میشود تا یک یا چند مشکل جامعه را برطرف کند؛ بنابراین میتوان گفت کسب و کارهایی که هدف اصلی تأسیس آنها کسب سود حداکثری برای صاحبانشان است، حتی اگر فعالیتهای اجتماعی انجام دهند نیز تبدیل به کسب و کار اجتماعی نمیشوند.
2. از نظر اقتصادی خودگردان هستند؛ کسبوکارهای اجتماعی باید تمامی هزینههای خود را از طریق فروش محصولات یا خدمات، تأمین کنند. بنابراین سازمانهای خیریه علیرغم آنکه هدف آنها مطلقاً هدفی اجتماعی است به علت آنکه از لحاظ اقتصادی خودگردان نیستند و هزینههای آنها از طریق دریافت کمکها و هدایای مردمی و دولتی تأمین میشود، مشمول تعریف کسب و کار اجتماعی نمیشوند.
3. در کسبوکار اجتماعی سود حاصل از خدمات، میان سهامداران تقسیم نمیشود. طبق شرط دوم هر کسبوکار اجتماعی باید از طریق درآمدی که از تجارت بدست میآورد، هزینههای خود را پوشش دهد، پس اگر درآمدهای یک کسبوکار اجتماعی بیش از هزینههای آن باشد سود حاصل شده میان سهامداران تقسیم نمیشود، بلکه برای گسترش دامنه فعالیتهای اجتماعی مجدداً در کسب و کار اجتماعی، سرمایهگذاری میشود.
بنابراین میتوان گفت کسبوکار اجتماعی، کسب و کاری است که هدف اصلی از تأسیس آن هدفی اجتماعی است و ضرر ده نیست به این معنا که سود حاصل از فعالیتهای آن برابر یا بیشتر از صفر است و سودی بین سهامداران تقسیم نمیکند.
از نظر یونس کسب و کارهای اجتماعی دو نوع هستند؛ نوع اول کسبوکاری است که مالکیت آن را افرادی داشته باشند که فقیر نیستند. زمانی یک کسبوکار، اجتماعی محسوب میشود که هر سه خصوصیت ذکر شده در بالا را باهم داشته باشد. ولی در اینجا تأکید بر عدم تقسیم سود میان سهامداران است. در این نوع از کسبوکار اجتماعی هر یک از سهامداران میتواند هر زمان که خواست اصل سرمایه خود را دریافت کند و هیچ سودی به او تعلق نمیگیرد.
اما نوع دوم کسب و کاری است که فقرا، مالک آن هستند. در صورت تقسیم سود میان صاحبانش -که همگی افراد فقیری هستند- یک کسبوکار اجتماعی محسوب میشود. یعنی شرط سوم تنها برای کسب و کارهایی که مالکیت آنها را فقرا دارند قابل اغماض است و با تقسیم سود میان صاحبانش، از دامنه کسب و کارهای اجتماعی خارج نمیشود؛ دلیل این موضوع این است که تقسیم سود در این حالت، فقر را برطرف میکند که یکی از مشکلات اجتماعی است.
میتوان گفت کسب و کارهایی که مالکان آن، فقرا هستند در صورتیکه از لحاظ اقتصادی خودگردان باشند، کسبوکاری اجتماعی محسوب میشوند زیرا هدف اجتماعی که برطرف کردن فقر است در ذات آنها نهفته است.
در واقع میتوان گفت یک کسبوکار اجتماعی از کسبوکارهای تجاری و خیریهها متمایز است؛ زیرا بر خلاف کسبوکارهای تجاری که هدف اصلی آنها کسب سود اقتصادی حداکثری برای صاحبانشان است، یک کسبوکار اجتماعی دارای هدف اصلی اجتماعی است و بر خلاف سازمانهای خیریه که برای ادامه حیات خود و ارائه خدمات اجتماعی به کمکها و هدایای دیگران وابسته هستند، یک کسب و کار اجتماعی از لحاظ اقتصادی خودگردان است و باید از طریق تجارت (فروش محصولات/خدمات) حداقل تمامی هزینههای خود را پوشش دهد.
بنابراین کسبوکار اجتماعی به سرمایهگذار یا سهامداران خود، سودی پرداخت نمیکند و حداکثر، میزان آورده اولیه را به ایشان باز میگرداند.
حال ممکن است این سوال پیش بیاید که: «چه انگیزهای برای مشارکت سرمایهگذاران در چنین کسب و کاری وجود دارد؟»
جواب این است که:
در کسبوکار اجتماعی، سرمایهگذار به غیر از امکان بازدریافت اصل میزان سرمایه اولیهاش، به خشنودی ناشی از میل به هدف اجتماعی خود نیز میرسد و به همین دلیل معمولاً کسانی توانستهاند کسبوکار اجتماعی موفقی راهاندازی کنند که آرمانها و اهداف اجتماعی جدی نیز دارند. حذف فشار پرداخت سودِ سهامداران، کمک خواهد کرد که کسبوکارهای اجتماعی به شکلی آزادانهتر پیگیر اهداف اجتماعی خود باشند. در حالیکه سرمایهگذار با تفکر معمول، باید از حداقل میزان بازگشت سرمایه پیشبینیشده (مثلا ۲۵درصد) اطمینان حاصل کند و سپس به عرصهای وارد شود.
اما کسبوکار اجتماعی، چنین دغدغهای ندارد و حتی در طرحهایی که سود نزدیک به صفر درصد دارند نیز میتواند دست به اقدام بزند و از نظر اجتماعی منشأ خدمت باشد. قابلیتی که بنگاههای اقتصادی معمولی، از آن بیبهره هستند.
کسبوکارهای اجتماعی، مزایایی نیز نسبت به خیریههای رایج دارند و آن اینکه از نظر اقتصادی کاملاً خودگردان هستند و به کمکهای مالی اهدایی نیازی ندارد. به تعبیر «محمد یونس»: «پولی که وارد یک بنیاد خیریه میشود فقط یک بار عمر دارد؛ ولی اگر همان پول وارد یک کسبوکار اجتماعی شود بارها و بارها در سیستم میگردد و بارها و بارها دل افراد را شاد میکند».
خانه هفتدست با تلاش برای متعین کردن این ایده، در پی شناسایی، آموزش و همیاری بافندگان محلی است. اعضای این خانه به شکلی گروهی در راستای این هدف میکوشند و سرمایه خود را صرف گردش این سازمان تازه و گسترش آن میکنند.
از ساکنان محلی در موزه مردم شناسی خیچ (سفر برای پروژه دستبافت های محلی)
دوم؛
دومین مفهومی که میتواند رویکرد اقتصاد فرهنگی را توضیح دهد، مفهوم توانمندسازی نزد چمبرز است. توانمندسازی نمیتواند بدون اتکا به دانش بومی اتفاق بیفتد. از نظر چمبرز روستاییان دارای دانشی هستند که تحت عنوان دانش بومی شناخته میشود. تعاریف متعددی از دانش بومی شده است. بنا بر نظریات رابرت چمبرز دانش بومی در اصطلاح به دانشی اطلاق میشود که از حوزۀ جغرافیایی خاصی سرچشمه گرفته و به طور طبیعی تولید شده باشد. مهمترین این ویژگیها که در بازسازماندهی اقتصاد فرهنگی موثرند عبارتند از:
1- بر پایۀ تجربه استوار است؛
2- در طول قرنها با کار بر روی آن مورد آزمون قرار گرفته و جنبه کاربردی پیدا کرده است؛
3- با محیط و فرهنگ بومی سازگار است؛
4- پویا و در حال دگرگونی است
سازگاری دانش بومی با نیروی کار فراوان و تقاضای کم برای سرمایه، پویایی، سازگاری کامل محلی، پذیرش نظامهای تولید متنوع، تأکید بر بقایای منابع و پرهیز از ریسك، تصمیمگیری منطقی، راهبردهای انعطافپذیر برای موارد اضطراری (مثل خشك سالی و قحطی)، زراعی ساده، مبتکرانه و هوشمندانه برای کشت همزمان چند محصول، آمیزش و استخراج کامل روشهای تولیدی با نهادهای اجتماعی، انعطاف پذیری و قابلیت آفرینی بالا. همچنین آیندهنگری، سازماندار بودن، همهپسندی، مشارکتی بودن، استفاده از توانایی عمومی، سازگاری عملیات با طبیعت و خود تنظیمی از ویژگیهای دانش بومی است. با اتکا به این ویژگیها به نظر چمبرز میتوان به بهبود و ارتقای کیفیت زندگی قشرهای فقیر و آسیبپذیر اجتماع محلی و روستایی پرداخت. این کار طی فرآیندی ممکن میشود که با بهرهگیری از ساز و کارهایی چون بازسازماندهی، تقویت خود اتّکایی فردی و جمعی و ایجاد دگرگونی مناسب در ساختارهای ذهنی و اجتماعی این گروهها، در آنها قدرت، توان و اختیار بهرهگیری از قابلیتها و منابعِ در اختیارشان تقویت شود تا به واسطۀ آن بتوانند وضعیت موجودشان را مناسب و مطلوبتر تغییر دهند.
چمبرز فقر را قویترین عامل تعیینکننده مشارکت یا عدم مشارکت روستاییان میداند، زیرا فقرا در مقابل هزینههای زندگی دچار مشکلات عدیده هستند و هر روز به حاشیه رانده میشوند و نمی توانند برای خانواده خود، غذا و امکانات فراهم کنند. از این رو، فقر عامل بسیار مهم در میزان مشارکت مردم در امور جامعه است و اگر از جامعه زدوده نشود، مشارکت معنی نخواهد داشت. از طرفی، ناتوانی فقیران در پرداخت هزینههای زندگی، به انزوا و حاشیهای شدن افراد منجر میشود. این انزوا همان چیزی است که هدف توانمندسازی، از میان بردن آن است و در نقطه مقابل آن قرار دارد، زیرا در اجرای طرح توانمندسازی، مشارکت مردم اصل است، در صورتی که انزوا، به گوشهگیری و در حاشیهای بودن، دلالت دارد.
به نظر چمبرز توانمندسازی یعنی مردم به ویژه مردم فقیر توانایی این را مییابند که کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشند و با در دست داشتن داراییهای مولّد، به منزلۀ عناصری اساسی، بهتر امرار معاش کنند. توانمندسازی موجب تغییراتی در ساختار ذهنی روستاییان میشود با این توضیح که روستاییِ توانمند دیدی مثبت به کارها دارد، ریسكپذیر است، انعطافپذیر است، کار گروهی را بر کار فردی ترجیح میدهد، همیشه در حال یادگیری است، در انجام کارها مصمم است، سعی میکند تهدیدات را به فرصتها تبدیل کند.
برای اینکه این اتفاق بیفتد رابرت چمبرز «یادگیری معکوس» را به عنوان یک اصل پیشنهاد میدهد. این اصل به معنای این است که طی برقراری تعامل و گفتگو میان مصلحان توسعه و مردم روستایی، مصلحان و کارشناسان توسعه از مردم روستایی میآموزند. وارونه کردن جریان یادگیری، فراگرفتن مستقیم از مردم روستایی و دنیا را از چشم یك روستایی دیدن مدّ نظر است. اعضای اجتماع محلی بهویژه پیران و سالخوردگان، بهترین منبع برای دستیابی به دانش بومی هستند. همچنین فولکور، رسوم، آوازها، شعر که به میزان زیادی ارزشها و تاریخ و رویه یك قوم را آشکار میکند. فعالان اجتماعی به چند طریق میتوانند به تجارب بومیان دست یابند:
1 - نشستن با حوصله و فروتنی در کنار یك روستایی و گوش کردن به صحبتهای او همراه با احترام همانگونه که یك شاگرد به استادش احترام میگذارد.
2 - یادگیری از فقرا: اغلب افراد فقیر را افرادی نادان میپندارند و یادگیری از آنها به ندرت جزیی از برنامههای فقرزدایی محسوب میشود. اما این امر یك راه کلیدی برای توانمند ساختن فقرا برای بهبود مشکلات زندگیشان است.
3 – بهکارگیری دانش بومی روستاییان: روستاییان دانشی دارند که مصلحان روستایی فاقد آنند.
برای دستیابی به دانش بومی روستاییان چند راه وجود دارد:
الف- گردآوری فرهنگ لغات و اصطلاحات بومی؛
ب- شرکت در بازیهای محلی؛
ج- کار همراه با روستاییان در فعالیتهای کشاورزی (مشاهده مشارکتی)؛
د- اگر فرد بتواند خود را به جای روستاییان فقیر بگذارد میتواند دنیای فقرا را درك کند. شبیهسازی یکی از شیوههایی است که میتوان زندگی و مشکلات فقرا را درك کرد.
سفرهای خانه هفتدست به مناطق مختلف ایران برای آشنایی با بافندگان محلی، گردآوری سنتهای بافت و بازطراحی موتیفهای سنتی و همچنین حل مسائل اجتماعی با زمینه سازی برای توانمندکردن نیروهای باظرفیت محلی در همین راستا برنامهریزی میشود و اعضای خانه میکوشند تا این منش را در خود بیابند و تقویت کنند.
بافنده پلاس؛ خراسان جنوبی (سفر برای پروژه پلاس)
سوم؛
مفهوم سوم اقتصاد اکولوژیستی است. اقتصاد اکولوژیستی الگوی متفاوتی از اقتصاد متعارف دارد. در اقتصاد در گفتمان متعارف خود به دنبال بهرهبرداری از منابع در جهت تولید بیشتر برای انباشت سرمایه از طریق افزایش سود است. این نوع از نگاه اقتصادی، منابع طبیعی را گسترده و بیپایان میداند و سعادتمندی را رفاه هر چه بیشتر جمعیت انسانی از طریق مصرف بیشتر میداند. افزایش تولید، فروش بیشتر و در نهایت مصرف بیشتر که منجر به سود اقتصادی کلانتری میشود، یک سوی دیگر هم دارد و آن استثمار بیشتر و پیچیدهتر نیروی کار انسانی، بهرهبرداری گستردهتر از منابع طبیعی و آلوده کردن عمیقتر زمین و مناظر آن است.
اقتصاد اکولوژیکی در مقابل این نگاه قرار میگیرد و هدف خود را تغییر میدهد. اینگونه از اقتصاد به دنبال حل مسئله زندگی بشر بر روی زمین است، اما این را لزوما در تولید بیشتر و مصرف بیشتر نمیبیند و فقط به دنبال انباشت سرمایه مالی نیست. بلکه افزایش چهار سرمایه متفاوت را به صورت همزمان پیگیری میکند؛
1. سرمایه مصنوع یا انسان ساخت از نوع سرمایهای که در نگرش اقتصاد متعارف دیده میشود؛ مانند ساختمانها، اتومبیل، لوازم خانگی، جادهها، اسباببازی و... در واقع این نوع سرمایه به کالاها و خدمات ایجادشده توسط صنعت بشری اشاره دارد.
2. سرمایه طبیعی مفهومی است که اهمیت و ارزش تولیدات و خدمات ارائه شده توسط طبیعت و اکوسیستمها را بیان میکند. بهطور مثال خدماتی از قبیل تولید اکسیژن، آب و هوای پایدار و تصفیه آب توسط طبیعت.
این نگرش در رابطه با سرمایه طبیعی بسیار فراتر از دیدگاه سنتی است که محصولات طبیعی را به عنوان مواد خام برای تبدیل به کالاها (درختان به خانهها یا کاغذ) میشناسد. گاهی اوقات ارزش ریالی (دلاری) این خدمات اکوسیستم را تخمین میزنند، مانند هزینههای جایگزینی آنها با مصنوعات بشری (مثل ارزش تالابهای ساحلی در برابر سدها). با این حال، اغلب خدمات طبیعی قابل ارزشگذاری نیستند یعنی برای زندگی ضروری و غیرقابل تعویض هستند (مثل هوا برای تنفس).
3. سرمایه اجتماعی به مزایای مثبت تعامل ما با دیگران (دوستان، خانواده، گروههای اجتماعی) و ساختار مشترک جامعه ما (زبان، موسسات، نظام آموزشی، قوانین) اشاره دارد. این سرمایهها به رفاه جمعی ما کمک بزرگی میکند، اما به سختی قابل اندازهگیری ریالی (دلاری) هستند.
4. سرمایه انسانی به سلامت انسان، تجارب شخصی، استعدادها، مهارتها، میراث فرهنگی و منافع ما اشاره دارد. سرمایههای انسانی و اجتماعی همگام با عدالت اجتماعی و تسهیل دسترسی عادلانه به فرصتهایی که جامعه فراهم میکند، ارتقا مییابد.
به زبان ساده، اقتصاد اکولوژیکی پیوسته به این امر توجه دارد که عوامل زیست محیطی، اجتماعی و اقتصادی در روابطی متقابل با یکدیگر هستند و تضعیف یا تخریب هر یک به نفع دیگری در نهایت منجر به از بین رفتن کل سیستم حیات این سرمایهها خواهد شد. بنابراین هدف خود را حفظ انعطافپذیری ساختار کار بر اساس حفاظت از داراییهای اجتماعی و بازگشتپذیری منابع طبیعی در جهت دستاوردهای اقتصادی میگذارد. در واقع اقتصاد اکولوژیکی از حل مسئله زندگی غافل نیست، اما مسئله آینده را هم به حل مسئله امروز نمیفروشد و منافع شخصی انسان را بر منافع طبیعت و اجتماع ترجیح نمیدهد. به این ترتیب زنجیره ارزشی متفاوت خلق میکند که در آن زنجیره تازه، برابری میان عناصر درون اجتماع، اجتماع با طبیعت و طبیعت با اقتصاد تعیین کننده تصمیمها و کنشها است.
نگاه خانه هفتدست به سازمان اقتصادی، به عنوان بخشی از کل فرآیند کار به مثابه بنیادینترین عنصر اجتماع، نگاهی متاثر از اقتصاد اکولوژیستی است. برنامهریزی برای تحقیق درباره ظرفیتهای بوم آورد تولید الیاف طبیعی، شرایط تولید و توزیع آن میان بافندگان و تاریخی با این هدف صورت میگیرد که در گفتگوهای محلی با نیروهای اجتماع بافندگان دستی، نگاه زیست محیطی به عنوان یک ارزش جا بیفتد. تلاش برای رعایت شاخصهای کسب و کار عادلانه، توانمندسازی جامعه محلی، آموزش نیروها برای حفاظت از زیست بوم و در نهایت صرف سود سازمان تولید در گسترش آن، همگی ارزشهایی است که خانه هفتدست قصد دارد در فعالیتهای خود آنها را رعایت کند.
دستاوردهای ناچیز اما شیرین در تجربه مشخص خانه هفتدست برای عملی کردن این نظریهها و مفاهیم نشان میدهد که ساختن راههای تازه برای زندگی بهتر، گرچه سخت و دشوار است، اما ممکن و شدنی است. پس اصلی که میتوان آن را بنیادینترین اصل تغییر برای بهبود میدان واقعیت دانست، همان امید است.
خانه هفت دست
- چمبرز، رابرت (1376) توسعه روستایی اولویت بخشی به فقرا (حمایت از اقشار آسیب پذیر)، ترجمه مصطفی ازکیا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
- چمبرز، رابرت (1381) چالش با حرفهها؛ عرصههای چالش در توسعه روستایی، ترجمه علیرضا خرمایی، تهران: نشر ارغنون.
- یونس، محمد. کسب و کار اجتماعی. مترجم: مهدی قربانی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
- صادقی گوغری، زین العابدین و رئوف مهر، مجید و خادم نعمت الهی، محبوبه. مبانی اقتصاد اکولوژیکی. تهران. نشر دادگین.